| پنجشنبه 11 خرداد 1402 | 17:10
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
آخرین ارسال های انجمن
داستان کوتاه شب چهاردهم به قلم فروغ.سین

 داستان کوتاه شب چهاردهم به قلم فروغ.سین، خواندنش خالی از لطف نیست‌.نام اثر: شب چهاردهمنویسنده: فروغ. سینما را در اینستاگرام دنبال کنید. داستان کوتاه شب چهاردهم... در را گشود و وارد اتاق‌ کارش شد. به سوی میزکار همیشه مرتبش رفت، تکیه به صندلی داد و پوشه سبزرنگی را برروی میز قرار داد. پد الکی‌ای برداشت و به گوشه کنار پوشه روی ...

  • 371 روز پيش
  • فروغ
  • 848 بار بازدید
  • 2 نظر
داستان کوتاه غبار مرگ در بن‌بست شمالی نویسنده زینب قشقایی

داستان کوتاه غبار مرگ در بن‌بست شمالی نویسنده زینب قشقاییحوالی نیمه شب با پریزاد از تالار خارج شدیم، دیروقت بود اما ساعت دقیق را نمی‌دانستم.شب پرماجرا و خاطره انگیزی بود.از همان سرشب دهانمان تا بناگوشمان باز بود و با بچه‌ها، دورهمی را خوش گذرانده بودیم.خستگی تمام بدنم را احاطه کرده بود؛ زیر لب زمزمه می‌کردم به قول مامان تا باشه ...

داستان کوتاه دروازه‌ی مردگان نویسنده سارا حسن زاده

دروازه ی مردگانوقتی کسی بهت محل نذاره، وقتی برای هیچ کس مهم نباشی، وقتی به آخر راه برسی و مرگ بشه شروع دوباره زندگیت...خداحواسش بهت هست، وقتی که از همه چی ناامیدی.شاید تنها محبت کردن بتونه تو رو از این باتلاق دربیاره، پس آروم بخواب!مارا در اینستاگرام دنبال کنید<h2چندین روز است که دروازه‌ی مردگان باز شده و هر شب قربانیان ...

  • 871 روز پيش
  • sara toot
  • 9,169 بار بازدید
  • یک نظر
طلوع بعد از تو یک داستان کوتاه از نویسنده ستایش نوکاریزی

مارا در اینستاگرام دنبال کنید...همان خورشیدی-که بی صبرانه-منتظر طلوعش بودم.طلوع...همان طلوعی-که چشم-بر هم نمی‌گذاشتم که نکند تماشایش را از دست بدهم.من فرق کرده‌ام؛ ولی طلوع خورشید نه! طلوع خورشید همان طلوع خورشیدی است که از کودکی‌ام مشتاقانه نگاهش می‌کردم.من عاشق طلوع هستم.ولی...این طلوعی که همین حالا پیش روی من است، چرا انقدر مرا غمگین می‌کند؟چه بر سرم آمد بعد از ...

  • 878 روز پيش
  • ستایش نوکاریزی
  • 2,057 بار بازدید
  • ارسال نظر
داستان کوتاه آرزویی که آ رزویم نبود نویسنده لیلا مدرس

روی نیمکت پارک نشسته بودم و ریزش برگ‌های پاییزی را نگاه می‌کردم. عمر من هم همانند این برگ‌ها، رو به پایان بود و باید کاری می‌کردم؛ نه برای خودم بلکه برای پسرکم که هشت سال داشت و بی‌خبر از گرفتاری‌های من، مقابل چشمانم در حال تاب بازی کردن و سر خوردن بود. دلتنگش می‌شدم. به این فکر می‌کردم که بعد ...

درباره سایت
سرزمین رمان
سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • ماما مثل اینکه هنوز ننوشتین چی می‌نویسین؟ من بی‌صبرانه منتظرم...
  • مسلام خانم ده بالایی امیدوارم همیشه تو کارهاتون موفق باشید و بابت این رمان هم ممن...
  • :)جلد بعدیش کی میاد؟...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. ممنونم. لطف دارین....
  • Akvaسلام. وقت بخیر خانم باقری واقعا زیبا می نویسید، لذت بردم. خیلی ممنونم از شما...
  • مارسسلام رمانتون عالی بود فقط جلد پنجم کی می اید ؟ اسم جلد پنجم چیه؟ و خواهش می کنم...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.