داستان کوتاه لیتیوم به نویسندگی زینب قشقائی، خواندنش خالی از لطف نیست.بعد از مرتب کردن خانه، با برزو تماس گرفتم تا برای غذای ناهار از او نظر بپرسم.خیلی وقتها بدون توجه به علاقهی خودم، غذاهایی که او دوست داشت را برایش میپختم.این دوسال زندگی مشترک هر چه نداشت اما باعث شده بود دستپخت من عالی شود.مادربزرگ میگفت:« زن همیشه باید ...
- 297 روز پيش
- زینب قشقایی
- 992 بار بازدید
- 12 نظر
زود خود را برسان یلدا رفتاو به دنبال تو آمد اما تنها رفتدلش همچون قفس تنگ اناری بشکستخونش از سینه برون آمده و بالا رفتآسمان سخت به آغوش کشد یلدا رااوکه در حسرت گرمای همین سرما رفتنوبهاری دلش از سردی این غنچه گرفتکوله بر دوش از این حادثه ی فردا رفتشب و تاریکی و حافظ به دلم چنگ زدندسرّ سودای ...
- 523 روز پيش
- ارغوان
- 920 بار بازدید
- یک نظر