هوای صمیمیتچه زمستان سرد و تاریکی است، حال و هوایمان عجیب تنگ است.شال زیتونی رنگی از جنس صمیمیت رنگها به روی پیچ و تاب پریشان موهایم میکشم، طرهای به روی پیشانی میاندازم، ماتیک گلگونی از جنس قهقهههای سرخوش را بر روی لبانم مهر میکنم و از خانه بیرون میزنم.آری گاهی لازم است، سفر کنی به خیالاتت تا شاید مرحمی باشد ...
- 1058 روز پيش
- ریحانه
- 1,985 بار بازدید
- 6 نظر
یلدایی از توگونههای قرمزت، چون اناری خونین رنگ، سرخی شب یلدای من است.پیچ و تاپ موهای قهوهایت، چون موج دریاییست که برای شب یلدای من است.لبهای قرمزت، همچون سیب سرخی، میوهی شب یلدای من است.آغوش ظریفت، شکنندهترین ظروفِ سفرهی شب یلدای من است.چشمان مهربانت، مانند عسل، شیرینی سفرهی شب یلدای من است.شب مژگانت، بلندترین سیاهی شب یلدای من است.صدای دلنشینت، ...
- 1220 روز پيش
- ستایش نوکاریزی
- 1,932 بار بازدید
- ارسال نظر
پاییزپایان عاشقانههاست...پایان قدم زدنهای دونفره، در خیابانهای خلوت، زیر اشکهای آسمان...پایان غم دلانگیز آسمان، پایان بغض سنگینی که تمام جهان را فرا گرفته بود. پاییز اکنون با چشمان عسلی و لباس نارنجی، توشهاش را جمع کرده و راهی سفر است؛ گویی او نیز ناامید از آمدن تو، کاسهی صبرش لبریز شده و جایش را به سرما می دهد.قلب مهربان پاییز ...
زود خود را برسان یلدا رفتاو به دنبال تو آمد اما تنها رفتدلش همچون قفس تنگ اناری بشکستخونش از سینه برون آمده و بالا رفتآسمان سخت به آغوش کشد یلدا رااوکه در حسرت گرمای همین سرما رفتنوبهاری دلش از سردی این غنچه گرفتکوله بر دوش از این حادثه ی فردا رفتشب و تاریکی و حافظ به دلم چنگ زدندسرّ سودای ...
- 1222 روز پيش
- ارغوان
- 1,912 بار بازدید
- یک نظر
بیا، من را حتما مییابی.شمع ها سوختهاند...خانه در تاریکی عمیقی فرو رفته است و من هنوز...پشت آن پنجره، منتظرت هستم.اگر یادت آمد، منی هستم، بیا!گل سرخی را که دوست داشتم هم با خودت بیاور.ولی...به آن خانهی قدیمی نرو.چیزی جز خرابه پیدا نمیکنی.آنجایی بیا که با هم آشنا شدیم.بین آن همه سنگ قبرهای مرده...بین آن همه روح های زنده...من را حتماً ...
- 1226 روز پيش
- ستایش نوکاریزی
- 2,051 بار بازدید
- ارسال نظر