خلاصه:زندگی است هر جور که بخواهد بازیمان می دهد، در این بازی ما تمامی مهره هستیم خوب یا بد باید بازی کنیم سربازی باش در مقابل شاه ولی او را با قدرت کمت کیش و مات کن.ترس و وحشت این بازی در تمامی سلول های وجودت رخنه کرده است، حتی جا های تاریک آن!! دور خودت حصار بکش اما قفل ...
- 1488 روز پيش
- متینا
- 75,519 بار بازدید
- 14 نظر
"به نام خدا"ژانر:هالیوودی، ترسناک، عاشقانه*خلاصه رمان*دختری از جنس آتشپسری از جنس آبدو برادر که نیروی هردویشان یکی نبود. و یکی آب و دیگری آتشاین دو ازدواج میکنند.و برادری با نیروی آب پسری به دنیا می آورند.و بعد سه سال برادر دیگر دختر به دنیا می آورند.ملکه شارلوت با این نیرو مخالف بود و همیشه سعی میکرد تا آنها رو ...
- 1562 روز پيش
- مهلا.ب
- 80,885 بار بازدید
- 12 نظر
از پله های مارپیچی خونه بالا رفتم. بارونی ای که تنم بود رو درآوردم. قبل از ورود به اتاق در زدم و با اجازه وارد شدم. همون موقع بود که اون احساس ناشناخته درونم بوجود اومد. احساس زندگی برای کسی. دختری زیبا و فریبنده با معصومیت خاصی لبه پنجره ی حصاردار نشسته بود و زانوهاش رو در آغوش گرفته و ...
- 1651 روز پيش
- نیلوفر انصارا
- 2,987 بار بازدید
- یک نظر
به نام حقمردها-گریه-نمیکنندنیلوفر قنبری(سها)آدم های این دوره و زمانه محبت سرشان نمیشود.تلخ میشویزهر میکنی اوقاتشان راقَدرت را بیشتر میفهمندمحبتِ نابِ قلبِ پاکتان را تقدیم خودتان کنیدنه این آدمهای تلخ پسند.تلخ باشید مثل قهوهنچسب باشید مثل نمکدور باشید مثل ستاره...قسمت اولقوری کوچک را، روی کتری رنگ و رو رفتهی نارنجی گذاشتم و از آشپزخانه خارج شدم، بیرون آمدنم از آشپزخانه همزمان ...
- 1686 روز پيش
- نیلوفر
- 2,564 بار بازدید
- یک نظر
بسم الله الرحمن الرحیمنام رمان مملو از تهیبرای سومین بار نگاهی به ساعت مچی دستم کردم بله طبق معمول مریم خانم دیر کرده بود.فقط پنج دقیقه به شروع کلاس مونده بود.شوتی به سنگ ریزه ی جلوی پام زدم، کوله ی سنگین روی شونمو جا به جا کردم و به درخت رو به روی نگهبانی تکیه دادم بلکه خانم از راه ...
- 1779 روز پيش
- آتوسا رازانی
- 6,524 بار بازدید
- 12 نظر