خورشید زندگی خودت باش.نویسنده: لیلا مدرساز خوشحالی، سر از پا نمیشناخت. بالاخره بعد از کلی درمان، دکتر به او اجازهی بارداری داده بود و این مطلوبترین اتفاق ممکن، طی این چند ماه اخیر بود. برای گفتن این خبر به مسعود، میبایست تا شب منتظرش میماند. باید هر چه زودتر او را هم در خوشحالی خود سهیم میکرد؛ با یک برنامهریزی ...
- 1283 روز پيش
- لیلا مدرس
- 2,357 بار بازدید
- 5 نظر
نام داستان: پرواز تلخ هفتصد و پنجاه و دو!نام نویسنده: ستایش نوکاریزی- حس بدی به رفتنت دارم آیدا!آیدا لبخندی به نگرانیهای همسرش زد.- عزیزم نمیخوام برم بمیرم که... یک سفرِ چند روزس که برم مامان رو ببینم، باز برمیگردم.امیر با نگرانی به صورت زیبای همسرش نگاه کرد؛ حس بدی به رفتنش داشت؛ حسی که وادارش میکرد او را از فرودگاه ...
- 1284 روز پيش
- ستایش نوکاریزی
- 2,356 بار بازدید
- 12 نظر
نام نویسنده #ستایش نوکاریزینام داستان #غوغای دل شکستهباز هم تنها شد؛ باز هم اشک هایش ریخت؛ باز هم احساس بدبختی کرد.اشکهای دخترک چون مروارید بر گونههایش درخشید؛ دخترک عصبی با فشار دست اشکهایش را پاک کرد و باعث شد گونههایش دوباره مهمان سوزش و قرمزی شود؛ چنگی به موهای قهوهای رنگش که جلوی دیدش را گرفته بودند زد و آنها ...
- 1312 روز پيش
- ستایش نوکاریزی
- 3,028 بار بازدید
- ارسال نظر