ما را در اینستاگرام دنبال کنید
داستان کوتاه لمس آرامش آرامش را در چشمان مردی دیدم که تصویری زیبا از دختری هنرمند را به نمایش گذاشته بود. ماجرا از آنجا شروع شد، که مرد محو تماشای این صحنه زیبا و دلنشین ماند و قلموهای عاشق را به وصال بوم و رنگ رساند.
داستان کوتاه لمس آرامش
داستان کوتاه طعم بیسکوییت به نویسندگی بانوی اردیبهشت
دخترک انگشتان کشیده و باریکش را ماهرانه روی کلاویههای سرد میکشد و آنها را به رقصی شگفت دعوت میکند.
صدای موسیقی اتاق را در بر گرفته است، و باد زیرکانه و با شیطنت گلهای صورتی را به رقص کشانده.
ریتم آرام آهنگ خبر از دختری میدهد که با تمام توان دارد آرامش را لمس میکند. چشمان بستهاش مهارت او را در بازی با کلاویههای سیاه و سفید را به رخ میکشد.
صدای موسیقی روح را نوازش میکند. قدمهای مردانهای را به سمت خود میکشد، مرد از شنیدن صدای آهنگ در متعجب است. با خود زمزمه میکند.
«مگر از این زیباتر هم وجود دارد؟!»
داستان کوتاه لمس آرامش
حالا در آستانهی در مردی قد بلند و لاغر با چشمانی براق به تماشای این صحنهی ناب ایستاده و باز در دل اعتراف میکند.
دلنوشته انگار هیچ سفیدی، سفید نمیماند. نویسنده لیلا مدرس
« آری زیباتر از آن موسیقی دلنواز دختری است که این آهنگ را مینوازد.»
دلش میخواهد از چهرهی زیبای دختر یک اَثر هنری خلق کند، تصوری که آرامش را در چهره و دستان رقاص دخترک به نقش میکشد.
داستان کوتاه لمس آرامش
پسرک دست به کار میشود انگار همه چیز دست به دست هم دادهاند تا این لحظه تا ابد و یک روز ثبت شود، مرد قلم را بر بوم سفید میکشد و رنگها را به هم آغوشی دعوت میکند.
رنگهایی که در دل بوم مینشیند و نگاه براق مرد را به همراه دارد.
داستان کوتاه انتقام تلخ نویسنده آرورا
کمکم تصویر زیبای دخترک نمایان میشود و مرد با آرامشی که از موسیقی و حضور گرم دخترک گرفته است کارش را به اتمام میرساند.
نگاه شگفتزدهاش را به سمت دختری سوق میدهد که او هم نواختن را به پایان رسانده است و به مرد چشم دوخته است.
مرضیه داورپناه.