| پنجشنبه 11 خرداد 1402 | 17:03
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
آخرین ارسال های انجمن
داستان کوتا قضاوت عشق نویسنده لیلا مدرس

دخترک، با تمام وجود فریاد می‌زد:- به خدا من کاری نکردم. بسه، توروخدا بسه.اما انگار کسی صدایش را نمی‌شنید. خواهر و مادر همسرش، رهایش نمی‌کردند. عصبانی بودند و کتک‌ خوردن ملیکا را، حقش می‌دانستند.همسایه‌های دل‌رحم، با دیدن صحنه‌های دل‌خراش کتک خوردن دخترک، خبر را به گوش مادرش، رسانده بودند.مادر، هراسان خود را به آنها رسانده بود. فاصله‌‌ی خانه‌ی فاطمه خانم، ...

به نام حقمردها-گریه-نمی‌کنندنیلوفر قنبری(سها)آدم های این دوره و زمانه محبت سرشان نمی‌شود.تلخ می‌شویزهر می‌کنی اوقاتشان راقَدرت را بیشتر می‌فهمندمحبتِ نابِ قلبِ پاکتان را تقدیم خودتان کنیدنه این آدم‌های تلخ پسند.تلخ باشید مثل قهوهنچسب باشید مثل نمکدور باشید مثل ستاره...قسمت اولقوری کوچک را، روی کتری رنگ و رو رفته‌ی نارنجی گذاشتم و از آشپزخانه خارج شدم، بیرون آمدنم از آشپزخانه همزمان ...

  • 1563 روز پيش
  • نیلوفر
  • 2,427 بار بازدید
  • یک نظر

ماشین را پارک کردند و پیاده شدند. سینا رو به برادر دوقلویش نیما کرد و گفت:- صندوق رو بزن، کوله ها رو برداریم.پس از برداشتن کوله پشتی‌هایشان با خنده به سمت جمع دوستانِ‌شان رفتند.صدای سلام و احوال‌پرسی در پایین کوه تنها صدایی بود که به گوش می‌رسید.کامبیز نگاهی به آن طبیعت بکر کرد و در دلش قدرت خدا را ستایش ...

کلافه کلیدش را در قفل در انداخت. اه لعنتی هر چه کلید را می چرخاند در باز نمی شد. صدای باد پاییزی که زوزه کشان موهای خوش حالت خرمایی اش را به دشتی طوفانی تبدیل می کرد، روی اعصابش بود. بالاخره بعد از تعویض کلید، در را باز کرد و به شدت به هم کوبید. نگاه بی تفاوت و گذارایش ...

  • 1591 روز پيش
  • محدثه
  • 2,520 بار بازدید
  • 6 نظر

لاعلاج از تمام عالم و آدم به پسر عمویش پناه می‌برد. وقتی وارد آن مغازه‌ی کریستال می‌شود به یاد می‌آورد که روزی کجا بود و به کجا رسیده است.- سلام ناصر.ناصر با شنیدن صدایی که روزگاری عاشقانه می‌پرستید، به سمتش بر‌می‌گردد و با دیدن نادیا در آن وضعیت قلبش درد می‌گیرد.نادیایی که روزگاری لباسانش زبانزد فامیل بود حالا با چند ...

درباره سایت
سرزمین رمان
سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • ماما مثل اینکه هنوز ننوشتین چی می‌نویسین؟ من بی‌صبرانه منتظرم...
  • مسلام خانم ده بالایی امیدوارم همیشه تو کارهاتون موفق باشید و بابت این رمان هم ممن...
  • :)جلد بعدیش کی میاد؟...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. ممنونم. لطف دارین....
  • Akvaسلام. وقت بخیر خانم باقری واقعا زیبا می نویسید، لذت بردم. خیلی ممنونم از شما...
  • مارسسلام رمانتون عالی بود فقط جلد پنجم کی می اید ؟ اسم جلد پنجم چیه؟ و خواهش می کنم...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.