____ من یک پدرم____-آقا یوسف همه رفتن هواخوری، شما نمیاین؟-نه قربانعلی تو برو.بعد از رفتن قربانعلی روی تخت دراز کشیدم و دوباره غرق گذشته شدم." - بابا، نمیای بریم؟-چرا؟ قربونت برم الان میام.باهم به سمت کوه به راه افتادیم؛ سارا خیلی خوشحال و سرحال بود و این موضوع مرا غرق لذت میکرد.این خوشحالی را مدیون افشین بودم، در این مدت ...
- 1926 روز پيش
- آیسان نیک پی
- 2,182 بار بازدید
- ارسال نظر
نگارینخودمو برای شنیدن هر حرفی آماده کرده بودم، جز این حرفا که مثل تیری تو قلبم نشست و چند تیکهش کرد.چهرهی بی روحش رو از من گرفت، دست توی جیباش کرد و رو به پنجرهی اتاق که میشد از اونجا خیابون شلوغ رو دید، با صدایی که بلند نبود، ولی تلختر از قبل گفت:- متاسفم، همونطور که گفتم...آه غلیظی کشید، ...
- 1927 روز پيش
- رها تمیمی
- 2,182 بار بازدید
- ارسال نظر
بسم الله الرحمن الرحیمکسی نفهمهماه منیر خانم با یک دستش گوشه ی چادرشو سفت گرفته بود. و با دست دیگریش کیسه ی خرید.از کوچه ها می گذشت و به رهگذرایی که اکثرا آشنا یا همسایه بودن سلام می کرد.تا اینکه به نزدیکی کوچه خودشون رسید.صدای آهنگ رقصی تو کوچه غوغا می کرد.با خودش گفت: حتما یکی از همسایه ها جشن ...
- 1987 روز پيش
- آتوسا رازانی
- 2,566 بار بازدید
- 2 نظر
با احساس جای خالی مت لای پلکانم را باز کردم. نور نارنجی رنگ یخچال از اتاق هم قابل مشاهده بود. نگاهی به لیوان روی میز کنار تخت انداختم خالی بود؛ لیوان را برداشتم و به سمت یخچال رفتم.به مت که رو به یخچال و پشت به من ایستاده بود گفتم:_مت می شه بطری آب رو بدی؟مت بی حرف بطری را برداشت ...
- 1988 روز پيش
- YAME
- 2,724 بار بازدید
- 2 نظر
بسم الله الرحمن الرحیممعدن آرامشاتوسارازانیصدای موزیک بلند کردم.زیک زاکی قدم برمیداشتم وبا خواننده زمزمه میکردم.همه میگن روت حساسماخه توفرق داری واسمدورخودم میچرخیدم وسرمست با آوای خواننده فریاد میکشیدم..روی ابرا بودم تا اینکه با صدای زنگ خونه،مجبورشدم ابرا رو ترک کنم و به زمین فرود بیام.شالمو از رخت اویز برداشتم ؛کج وکوله سرم کردم وصدای موزیک کم.با بازشدن در ونمای عبوس ...
- 1995 روز پيش
- آتوسا رازانی
- 3,248 بار بازدید
- 12 نظر