دلنوشتهی زیبای دوست داشتم تمام دوست داشتنم را فریاد میزدم، به نویسندگی زینب قشقایی، شاید حرف دل خیلی از عشاق باشد.ما را در اینستاگرام دنبال کنید. دوست داشتمتمام دوست داشتنم را فریاد میزدم!فریادی که انتهایی نداشته باشد...شنوندهاش هم تنها تو باشی!فریاد میزدم در پَس واژهها خواستنت را...همچون شاملو، با یک بوسه در شعرهایم نشان میدادم که چگونه تو را میپرستم!همچون مجنون ...
- 971 روز پيش
- زینب قشقایی
- 1,748 بار بازدید
- یک نظر
داستان کوتاه لیتیوم به نویسندگی زینب قشقائی، خواندنش خالی از لطف نیست.بعد از مرتب کردن خانه، با برزو تماس گرفتم تا برای غذای ناهار از او نظر بپرسم.خیلی وقتها بدون توجه به علاقهی خودم، غذاهایی که او دوست داشت را برایش میپختم.این دوسال زندگی مشترک هر چه نداشت اما باعث شده بود دستپخت من عالی شود.مادربزرگ میگفت:« زن همیشه باید ...
- 1007 روز پيش
- زینب قشقایی
- 2,344 بار بازدید
- 12 نظر
داستان کوتاه غبار مرگ در بنبست شمالی نویسنده زینب قشقاییحوالی نیمه شب با پریزاد از تالار خارج شدیم، دیروقت بود اما ساعت دقیق را نمیدانستم.شب پرماجرا و خاطره انگیزی بود.از همان سرشب دهانمان تا بناگوشمان باز بود و با بچهها، دورهمی را خوش گذرانده بودیم.خستگی تمام بدنم را احاطه کرده بود؛ زیر لب زمزمه میکردم به قول مامان تا باشه ...
- 1188 روز پيش
- زینب قشقایی
- 2,256 بار بازدید
- ارسال نظر
دانلود رمان سوگندجان سوگندجانروایت میکند داستان یک دختر را...دختری که در زندگیاش مشکلات زیادی را تحمل میکند اما ناامید نمیشود، در میدان میماند تا روزیکه مشکلات را از پا درآورد.دختری که در ناز و نعمت بزرگ شده است اما قوی بودن را هم بلد است!دختری که با مرگ پدر بیپناهی را...بیحامی بودن را تجربه میکند؛ اما کم نمیآورد.دختری که دلتنگ میشود ...
- 1193 روز پيش
- زینب قشقایی
- 4,388 بار بازدید
- ارسال نظر
حوالی نیمه شب با پریزاد از تالار خارج شدیم، دیروقت بود اما ساعت دقیق را نمیدانستم.شب پرماجرا و خاطره انگیزی بود.از همان سرشب دهانمان تا بناگوشمان باز بود و با بچهها، دورهمی را خوش گذرانده بودیم. خستگی تمام بدنم را احاطه کرده بود؛ زیر لب زمزمه میکردم به قول مامان تا باشه از این خستگی ها که یادآوریاش فقط خنده ...
- 1408 روز پيش
- زینب قشقایی
- 2,086 بار بازدید
- ارسال نظر