من تورا میشناسم؟!تو لبخند میزنی و اشکهای من نیز خواهند زد لبخند را...یادم می آید :چشم های تو روزی پا به پا همراه من از کوچه ای به کوچه ی دیگر حجم کرخت و پر رنگ سایه ها را میپیمود و زیر لب با بغض زمزمه میکرد که چقدر از سکوت و تنهایی میترسد،تو حادثه سقوط را پشت سر گذاشته ...
- 1751 روز پيش
- عسل موسوی نسب
- 2,306 بار بازدید
- ارسال نظر
دوخط موازی هیچوقت بهم نمی رسن.ما دو خط موازیی بودیم که سرنوشت برایمان اینگونه رقم زد...قرار نبود عاشق هم شویم.اما عشق که دلیل و منطق نمی شناسد...ازکجا معلوم شاید دو خط موازی هم عاشق هم شوند.کم حرف شده بود, بیشتر اوقات را در اتاق می گذراند. از زندگی خسته بود . خسته.... مادر وارد اتاق شد مثل چند وقت اخیر ...
- 1752 روز پيش
- یاسمین ابراهیمی
- 2,574 بار بازدید
- یک نظر
- 1753 روز پيش
- ستایش
- 44,896 بار بازدید
- 2 نظر
گاهی دنیا بی رحم تر از آدم ها عمل می کند. گاهی می بر شخصی را عزیز ترین کس دیگری است. دنیا بی رحم تر از خیال من و تو است.از پنجره خیره به بیرون بود. غرق در فکر و خیال... دستی روی شانه اش نشست, برگشت و با لبخند لب زد: مادر جون چرا از زیر اون دستگاه میاید ...
- 1757 روز پيش
- یاسمین ابراهیمی
- 2,302 بار بازدید
- یک نظر
حال ما خوب استاز آن خوبهایی که موقع بغضهایمان می گوئیماز آن خوبهایی که اشکمان را پاک می کنیم و میگوئیم حساسیت فصلی است.سری تکان میدهیم و می گذرانیم این روزهارا...ادای آدمهای قوی را درمیآوریم و برای اشکهایماندنبال یک گوشه ی دنجبه دور از پچپچ های آدمها میگردیم.ادامه میدهیم روزهایی که خیال بهتر شدنشان را داریم.میان همین روزهالابهلای این حال ...
- 1757 روز پيش
- زینب قشقایی
- 2,182 بار بازدید
- ارسال نظر