| پنجشنبه 11 خرداد 1402 | 15:06
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
آخرین ارسال های انجمن
دلنوشته زیبای مهمان دوست دارم نویسنده لیلا مدرس

مهمان دوست دارم

مهمان قلب من، آن روز به تو گفته بودم.
یادت هست؟

گفتم که “مهمان دوست دارم و تو هم مهمان منی”.
گفتی:
– مهمان می‌آید و بالاخره می‌رود. دوست داشتن مهمان، دو روز است، چه فایده؟
نگاهت کردم و با لبخند گفتم:
– هر مهمانی نمی‌رود.
آن روز نفهمیدی چه گفتم. رفتی و نفهمیدی که مهمان قلبم شدی.

دوباره باز آمدی و گفتی:
– باز هم مهمان دوست داری؟
لبخندی زدم، به آن چشمان براق نگاه کردم و گفتم:
– مهمان دوست دارم.
نفهمیدم چه شد، انگار شرم داشتی. سرت را پایین انداختی و باز گفتی:
– گفته بودم که مهمان دو روزه، چه ارزش دوست داشتن دارد؟ چشمانت همه چیز را برایم تعریف می‌کرد و خبر نداشتی.

آن روز گفته بودم که
“مهمان دوست دارم”.
امان از آن چشمان سیاهت که بازگو می‌کرد، تمام درونت را.
آن روز، آرزو کردم که ای کاش تو هم قدرت حرف زدن با چشمان مرا داشتی.

 

اینستاگرام

 

باز گفتی:
– مهمان دو روز می‌آید و می‌رود؛ از یاد آدمی می‌رود، مگر تا دیداری دوباره.
گفتم:
– اما نه هر مهمانی. نه هر آدمی. تو مهمان دو روزه‌ای؟
با همان چشمان سیاه به چشمانم خیره شدی، لبخندی زدی و گفتی:
– نمی‌دانم.
من هم لبخندی مهمان لبم کردم و دستم را روی قلبم گذاشتم. نگاهت کردم و تمام آنچه را که باید از چشمانم می‌فهمیدی را در یک جمله برایت گفتم:
– تو مهمان قلب منی.
با لبخند نگاهم کردی و باز رفتی.

آن روز به تو گفتم که
مهمان دوست دارم؛ اما نه هر مهمانی.
قلب من فقط پذیرای یک مهمان است.
من مهمان قلبم را “دوست دارم”.

باز آمدی. این بار با همیشه فرق داشتی.

محکم روبه رویم ایستادی و با همان چشمان سیاهت خیره به چشمانم نگاه کردی.
دستت را روی قلبت گذاشتی و گفتی:
– من هم مهمان دوست دارم.

آن روز گفته بودم

“مهمان دوست دارم”

نویسنده لیلا مدرس

ما را در اینستاگرام دنبال کنید.

 

 

داستان کوتاه تفریح شوم به قلم آیسان نیک‌پی

دلنوشته پاییز چرخه‌ی بی انتها ، نویسنده پویا علیبخشی

 

  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
دیگر نوشته های
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • ماما مثل اینکه هنوز ننوشتین چی می‌نویسین؟ من بی‌صبرانه منتظرم...
    • مسلام خانم ده بالایی امیدوارم همیشه تو کارهاتون موفق باشید و بابت این رمان هم ممن...
    • :)جلد بعدیش کی میاد؟...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. ممنونم. لطف دارین....
    • Akvaسلام. وقت بخیر خانم باقری واقعا زیبا می نویسید، لذت بردم. خیلی ممنونم از شما...
    • مارسسلام رمانتون عالی بود فقط جلد پنجم کی می اید ؟ اسم جلد پنجم چیه؟ و خواهش می کنم...
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.