- 1464 روز پيش
- نگار رازقندی
- 5,588 بار بازدید
- ارسال نظر
چشمهایت را روی التماس هایم می بندی
- 1511 روز پيش
- نسیم کاکه باوه
- 21,147 بار بازدید
- 39 نظر
بنام خدایی که هرچه داریم از اوست...کمترین آرزویم این است: هرگز با چشمان مهربانت، نامهربانى روزگار را نبینى ناز بانو!تقدیم به بی مانند ترین مادر دنیا...خلاصه رمان:دختری به نام راویس....پسری به نام مرداس....هر دو زلزله و لجباز و مغرور که عاشق رشتشونن.رشتهٔ آشپزی ( هتل داری ) که با دل و جان هم دوسش دارن.بخاطر نبود خوابگاه با یسری شرایط ...
- 1660 روز پيش
- ریحانه اخوان
- 19,346 بار بازدید
- 9 نظر
صدای زنگ موبایلم با استیصال چشم هایم را نیمه باز کردم وبدون انکه به شماره نگاهی بیاندازم خواب آلود جواب دادم: بله!! !؟-سLم خانم خانما ساعت خواب .باشنیدن صدای اهورا هراسان پتو را کنار زدم و با یک حرکت از تخت برخواستموای اهورا ساعت چنده؟-با لحنی که خنده در آن موج میزد گفت:ساعت پنج و نیم.مشغول پوشیدن فرم مدرسه امبودم ...
- 1664 روز پيش
- ارزو توكلي
- 32,505 بار بازدید
- 40 نظر
سال_های_انتظارنوشته آرزو توکلی📖تعداد صفحات ۳۱۱💬خلاصه :ارزو دختری که تو سن شونزده سالگی عاشق پسری ب اسم عباس میشه و ازدواج میکنه اما زندگی روی خوش رو ب اونها نشون نمیده و عباس بخاطر مسائلی ک ممکن بود ب ارزو اسیب برسونه با اون به ظاهر بد میشه ارزو شاهد سرکوفت و شکستن غرورش توسط عشقش میشه ...عباس طی سفری ب ...
- 1674 روز پيش
- ارزو توكلي
- 6,322 بار بازدید
- 23 نظر