موهای پریشانم را شانه زدم؛ آرایش ملایمی روی صورت بیروح خود، نشاندم؛باور نمیکردم، تمام اتفاقاتی را که برایم رخ داده بود؛ باور نمیکردم عشقی که چندین سال همراه من بوده، الان به پوچی ختم شده باشد.دلخور بودم از زمین و زمان، از تک تک کسانی که مرا درگیر این عشق کردند.مگر میشد این همه سال، تمام شوخیها و لبخندهایش، برایم ...