| شنبه 1 اردیبهشت 1403 | 10:43
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند

بیا، من را حتما می‌یابی.شمع ها سوخته‌اند...خانه در تاریکی عمیقی فرو رفته است و من هنوز...پشت آن پنجره، منتظرت هستم.اگر یادت آمد، منی هستم، بیا!گل سرخی را که دوست داشتم هم با خودت بیاور.ولی...به آن خانه‌ی قدیمی نرو.چیزی جز خرابه پیدا نمی‌کنی.آنجایی بیا که با هم آشنا شدیم.بین آن همه سنگ قبرهای مرده...بین آن همه روح های زنده...من را حتماً ...

  • 1221 روز پيش
  • ستایش نوکاریزی
  • 2,050 بار بازدید
  • ارسال نظر

می‌گویند عشق را فقط در چشمان یار می‌توان دید و من دیدم.هر بار که آسمان چشمانت را دید زدم، دیدم.هر بار که برایم خندیدی، برق چشمانت را دیدم.هر بار که برایم اشک ریختی، زلالی اشک‌هایت را دیدم.عشق را دیدم.عشق را در تمام وجودت دیدم و به این باور رسیدم که تا چشمانم هست، نیازی به اثبات عشق نیست.چون تو هم، ...

زانوهایم را در بر گرفته، و سر بر روی دستانم نهاده بودم. از ترس تاریکی پیرامونم، چشمانم را بهم می‌فشردم.آخر سیاهی هراس‌انگیز آسمان، به دلم رخنه کرده بود و می‌ترسیدم چشم هایم را از هم بگشایم!و اما عشق، که اگر هر زمانی به آن فک میکردم ذهنم بال هایِ خود را باز میکرد و سپس در اعماق رویاهایم به پرواز ...

آسمان در تاریکی خفته و من درکوچه‌های شب پرسه می‌زنم.ماه چون چراغی تابان، چهره‌یخسته‌ی مرا نمایان می‌کند.گیسوانم پریشان، جامه‌های کهنه‌امپاره و چرک شده است.چه تقدیریست که من را به اینجا کشاند،نمی‌دانم؛ ولی زمانی که چشم‌هایکبود شده‌ام را گشاد کردهو خیره به آسمان چشم می‌دوزم.حسی غریب در وجودم زبانه می‌کشد.گاهی با خود گمان می‌کنم این حس همانی‌ستکه سالیان دراز در پی‌اش ...

  • 1308 روز پيش
  • سارا سیارا
  • 1,850 بار بازدید
  • 6 نظر
دلنوشته پاییز زندگی درخت هایمان شدیم. نویسنده لیلا مدرس

برگ قصه‌ی ما، تنها روی درختش مانده بود.با دیدن بازیگوشی برگ‌های آزاد و رها، دلش پر می‌زد تا به جمعشان اضافه شود.اما طاقت دل کندن از درختش را نداشت؛ به او قول داده بود که تا آخر کنارش می‌ماند.مدتی گذشت؛ متوجه دلبری‌های برگ تنهای درخت کناری شد.چه باید می‌کرد با دلبری‌های برگی که قلبش را برده بود.دلش می‌خواست با آن ...

  • 1347 روز پيش
  • لیلا مدرس
  • 2,259 بار بازدید
  • 2 نظر
درباره سایت
سرزمین رمان
سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
  • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
  • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
  • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.