| سه شنبه 28 فروردین 1403 | 04:43
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند

زود خود را برسان یلدا رفتاو به دنبال تو آمد اما تنها رفتدلش همچون قفس تنگ اناری بشکستخونش از سینه برون آمده و بالا رفتآسمان سخت به آغوش کشد یلدا رااوکه در حسرت گرمای همین سرما رفتنوبهاری دلش از سردی این غنچه گرفتکوله بر دوش از این حادثه ی فردا رفتشب و تاریکی و حافظ به دلم چنگ زدندسرّ سودای ...

  • 1213 روز پيش
  • ارغوان
  • 1,905 بار بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه آرزویی که آ رزویم نبود نویسنده لیلا مدرس

روی نیمکت پارک نشسته بودم و ریزش برگ‌های پاییزی را نگاه می‌کردم. عمر من هم همانند این برگ‌ها، رو به پایان بود و باید کاری می‌کردم؛ نه برای خودم بلکه برای پسرکم که هشت سال داشت و بی‌خبر از گرفتاری‌های من، مقابل چشمانم در حال تاب بازی کردن و سر خوردن بود. دلتنگش می‌شدم. به این فکر می‌کردم که بعد ...

  • 1215 روز پيش
  • لیلا مدرس
  • 2,253 بار بازدید
  • 2 نظر

بیا، من را حتما می‌یابی.شمع ها سوخته‌اند...خانه در تاریکی عمیقی فرو رفته است و من هنوز...پشت آن پنجره، منتظرت هستم.اگر یادت آمد، منی هستم، بیا!گل سرخی را که دوست داشتم هم با خودت بیاور.ولی...به آن خانه‌ی قدیمی نرو.چیزی جز خرابه پیدا نمی‌کنی.آنجایی بیا که با هم آشنا شدیم.بین آن همه سنگ قبرهای مرده...بین آن همه روح های زنده...من را حتماً ...

  • 1217 روز پيش
  • ستایش نوکاریزی
  • 2,047 بار بازدید
  • ارسال نظر

می‌گویند عشق را فقط در چشمان یار می‌توان دید و من دیدم.هر بار که آسمان چشمانت را دید زدم، دیدم.هر بار که برایم خندیدی، برق چشمانت را دیدم.هر بار که برایم اشک ریختی، زلالی اشک‌هایت را دیدم.عشق را دیدم.عشق را در تمام وجودت دیدم و به این باور رسیدم که تا چشمانم هست، نیازی به اثبات عشق نیست.چون تو هم، ...

داستان کوتاه شهامت یعنی بهنام نویسنده مصطفی ارشد

شهامت یعنی بهنامبعد از دو ‌ساعت سفر، به فرودگاهِ مشهد رسیدیم.وقتی داخلِ تاکسی، از شیشه‌ی سه‌گوش کوچکِ صندلی عقب، به محوطه‌ی فرودگاه نگاه می‌کردم؛ حسابی از بزرگی فرودگاه و صدای وحشتناک هواپیماهایی که مو به تن آدم سیخ می‌کرد، خوف کرده بودم.پدرم که از ترس من خبر داشت، از خود نیشابور تا به اینجا من را دلداری می‌داد و از ...

درباره سایت
سرزمین رمان
سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
  • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
  • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
  • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.