بنام دوستنام داستان:وصال ابدیبا صدای ترمز ماشین ساکت شدن.نفس تو سینه هاشون حبس شده بود.سارا نفس عمیقی کشید و گفت:خدا بهمون رحم کرد.امیر علی سری تکون داد و گفت:میگم شلوغی نکن همینه دیگه.سارا با اخم صورتشو سمت پنجره گرفت و گفت:یه هفته دیگه عروسیمونه.باید شاد باشیم مگه ما چند بارعروسی میکنیم آخه.امیرعلی با لبخند گفت:چشم خانومم.شادی کنیم.ببخشید من دیگه چیزی ...
- 1963 روز پيش
- آتوسا رازانی
- 2,114 بار بازدید
- ارسال نظر
با عرض درودهای بیپایان خدمت شما کاربران و بازدید کنندگان عزیز و گرامی.امیدواریم از لحظه لحظه زندگی خود لذت ببریدو اما غرض از انتشار این اطلاعیه, نیاز به شخصی با روابط عمومی بالا برای مدیریت صفحه رسمی سایت در فیسبوک میباشد.افرادی که اعلام آمادگی کنند, توسط مدیر فنی سایت از آنها تست گرفته میشود, و مناسبترین شخص این سمت را ...
- 1974 روز پيش
- مدیریت سایت
- 2,137 بار بازدید
- ارسال نظر