پیشبند زرشکی خود را بست و پشت پیشخوان مشغول آسیاب کردند دانه های قهوه شد...مشتری ها یکی پس از دیگری یکی وارد کافه می شدندبوی دلچسب قهوه فضارا پر کرده بود .صاحب کافه، نیم نگاهی به مشتری ها و باریستا کرد و لبخند رضایت بر لب پرگوشتش نشست .از استخدام باریستا دو ماه بیشتر نمی گذشت .او ...
پاورچین پاورچین از پله های سنگی بالا رفت و بدون اینکه رشید از خواب بیدار شود بالای پشت بام رفت.بیرون ، خنک بود و ماه وسط یک پارچه ی مشکی بزرگ با پولک های سفید حکمفرمایی می کرد. زیلوی بند بند شده را از گوشه ی پشت بام برداشت و پهن کرد و روی آن نشست.روسریش را ...
- 2021 روز پيش
- معصومه
- 2,615 بار بازدید
- 7 نظر
با سلام و درود فراوان خدمت همه ی بازدید کنندگان گرامی دوستان ما هرکی نویسنده هست و رمان مینویسه اگر تمایل داره با ما همکاری کنه و رمان هاش رو تو سایت منتشر کنه خواهشن به آیدی زیر در تلگرام مراجعه کنه آیدی تلگرام مدیریت سایت @sajjadrashidi76 با تشکر فراوان مدیریت وبسایت سرزمین رمان
- 2025 روز پيش
- سجاد رشیدی
- 2,779 بار بازدید
- ارسال نظر
رمان:شیطون تر از تو مگه هست؟به قلم:مهلا.بژانر:عاشقانهغمگینهیجانیانتقامیمقدمه:شیطون بودم اما غمگینمغرور بودم اما غمگینغمگین از چه؟از پدری که دیگر نیست؟یا مادری که هیچ وقت نبود؟غمگین از تنهایی؟یا از بی پناهی؟ظاهرم شیطون اما باطنم.........دنبال یک هم دم گشتن گناه هست؟دنبال یک پشتوانه بودن گناه هست؟نه.......گناه من چه بود؟هرزه بودنم؟من هرزهنبودم.....نیستم.....نخواهم بود.....گناه من از بی پناهیم بود؟گناه من این ...
- 2028 روز پيش
- مهلا.ب
- 38,703 بار بازدید
- 14 نظر
مقدمهژانر عاشقانه ترسناک تخیلیو عشق چه زیباست!بی محدودیت!عاشق بودن هیچ محدودیتی ندارد.حتی اگر انسان نباشی میتوانی دیوانه وار عاشق شوی....و چه زیباست عشق جنی که هیچگاه نتوانسته معشوقه اش را لمس کند!هیچگاه در آغوش هم نبودند و هیچگاه نتوانسته با او چند کلامی صحبت کندولی طفلکی جن عاشق برای او،جان میدهداو فقط میتواند صبح تا شب غرق تماشای او شوداو ...
- 2030 روز پيش
- دخترزمستانی
- 22,656 بار بازدید
- 156 نظر