| جمعه 10 فروردین 1403 | 13:54
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • از اتاق بیرون اومدم و گردنم رو به چپ و راست چرخوندم.
    خیلی گردنم درد میکرد و سر درد عجیبی هم داشتم.
    به طرف آقای سبحانی که آبدارچیه شرکت بود رفتم.
    ـ آقای سبحانی استامینفون ندارید؟
    ـ چرا دخترم؟
    ـ سرم و گردنم خیلی درد میکنه
    ـ اینجور چیزای الکی نخور بیا برات یه دمنوش گرم درست کنم حالت جا بیاد دخترم
    لبخندی زدم و سرم رو تکون دادم.
    دلم برای بابام تنگ شد. یعنی واقعا دیگه دنبالم نمیگردند؟
    منو فراموش کردند؟ الان دارن چیکار میکنند؟
    حلقه اشک توی چشمام نشست اونها در حق من پدر و مادری نکردند.
    اما اونها منو به اینجا رسوندند. دلم براشون تنگ شده. درسته که زجرم دادند ولی بازم اونها خانواده من هستند.
    اشک هام آروم غلتید و پایین ریخت.
    دلم یک پشتوانه گرم و یک خانواده خوب میخواست ولی من هیچ وقت اونها رو نداشتم.
    و برای داشتنشون جنگیدم هنوزم میجنگم.
    با صدای آقای سبحانی به خودم اومدم:
    ـ دخترم اشک هات رو پاک کن برای یه سر درد گریه نمیکنن که مگه نی نی شدی؟
    تک خنده ای کردم و با قدردانی فروان نگاهش کردم و گفتم:
    ـ در حقم خیلی پدری کردید ممنونم
    ـ وظیفم بود
    ـ نه این محبت وظیفه پدرم بود که نکرد ولی شما…
    لیوان رو برداشتم و به سمت میزم رفتم که شروین وارد آبدارخانه شد و من هم از کنارش رد شدم.

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۲۵۸ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1554 روز پيش
    • مهلا.ب
    • 180,009 بار بازدید
    • 15 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • Asma Mokhtari
      13 اردیبهشت 1399 | 10:10

      رمان خوبی هست قلمش هم خوبه اما برا من که از کلاس سوم رمان میخوندم یکم قلمش ضعیفه مثل رمان الماس آب و آتش هم کم بود هم آدم نمیتونست درک کنه .چند تا رمان صحنه دار هم خواندم اگه جاهای صحنه دارش رو بردارم عالیه چون قلمشون بسیار عالیه .مثلا رمان های رویا رستمی میتونست صحنه دارش کنه اما نکرد چون همه رمان هاشو با عشق برا همسرش می‌نویسه انشاالله که پای هم پیر بشن و فسقلیشون همیشه سرشار از موفقیت و شادکامی باشه و زیر سایه پدر و مادرش بزرگ بشه. من کل رمان های رویا رستمی رو خوندم فقط سه تاشون مونده که فعلا می‌خوام خریداریش کنم .من رمان های بیشتر سنم میخونم اما رمان صحنه دار نمیخونم فقط دو تا رمان صحنه دار خوندم که اسم یکیش .دلبر کوچک من بود چون من اعتقاد دارم که هیچ پسری کامل نیست پس چشامون رو درویش میکنیم و پسرا رو نیبینیم که بعدا فردا روز نشه جلو دل بی صاحب رو بگیری .از من به شما نصیحت . رل زدن با پسرا فقط خودتو کوچیک میکنی چون پسره بی همه چیز میاد با خودش میگه چقدر زود بهم اعتماد کرد حالا یه بلایی سرش میارم یا دخترونگیش رو ازش میگیرم .من دارم به تمامی پسرا میگم کاری هم ندارم که خودم هم داداش دارم .من جایی که زندگی میکنم همه منو میشناسن فقط میرم مدرسه و کلاس بعضی از مواقع هم با پسر داداشم میرم مغازه یا پیاده روی .گوشیم هم رمز نداره چون همه اگه رمز داشته باشه رمزشو بلدن .چون نیازی نیست که قاییم کنم . همینطوری که من جلو این قلب بی صاحب رو گرفتم شما هم میتونید ببینید .من تمام این سیزده سال نه عاشق شدم نه دیوونه کسی شدم چون خودم نخواستم .امیدوارم که شما هم جلو دل بی صاحب رو بگیرید و اون رمان های صحنه داری که میخونید رو بخونید و بلکه با همسرتون تجربه کنید . بیخشید که وقتتون رو گرفتم .اسما هستم سیزده ساله .بدرود.راستی من کوچیک هستم حرفای بزرگانه میزنم اما بزرگی به سن نیست بلکه به عقل هست

      • Asmaa
        26 خرداد 1399 | 23:51

        سلام منم اسمام سیزده سالمه با حرفات موافقم

    • Asma Mokhtari
      13 اردیبهشت 1399 | 12:07

      وا مگه میشه که نصفه نیمه تموم بشه .خانوم نویسنده لدفا ادامشو هرچه زود تر بنویسید آخه من حوصلم سر می‌ره اگه هم حوصلم سر بره میرم یه نویسنده دیگه انتخاب میکنم و همه رمان هاش رو میخونم حتی اگه باید خریداری کنی فعلا من برم به کلاسم برسم که معلممون اسکلمون کرده .اما حتما ادامه رو هرچه زود تر بنویس اگه بهت علاقه مند شدم . مطمئنا میام جایی که زندگی میکنی زندگی نامه ات رو پیدا میکنم .چون وقتی هجده سالم شد می‌خوام برم جایی که رویا رستمی زندگی می‌کنه چون عاشقشم البته مبارک صاحبش .من فقط به چشم یه خواهر عاشقشما البته که دخترم هستم اصلا به همسرش بر نخوره من عشق کسی رو نمیدوزدم .حتی اگه دوستم عاشق عشقم شده باشه با عشقم کات میکنم فعلا بای که منفی نازدار رو نگرفتم

    • مهلا.ب
      22 اردیبهشت 1399 | 02:14

      بقیشوووو میزارم😍

      • NAFAS
        15 دی 1399 | 04:43

        سلامممممم
        واییییییی عالی بود لطفا بقیه و زود بذار
        تو رو خدااااااااااا
        عالیییییییییی بود یعنی هر چی بگم کم گفتم

        فقط موشه یکم طولانی تر بدی^^
        ممنونت میشم

        • Nazi
          5 خرداد 1400 | 02:04

          لطفا زودتر بزار عزیزم دوست داشتم رمانتو و در ضمن اگه طولانی تر بکنی خیلی بهتره
          و اینکه لطفا اگه از نظر شهاب مینویسی بنویس شهاب: چون آدم قاطی میکنه
          موفق باشی عالیه خیلی رمانتیک خوبه

      • Nazi
        5 خرداد 1400 | 02:04

        لطفا زودتر بزار عزیزم دوست داشتم رمانتو و در ضمن اگه طولانی تر بکنی خیلی بهتره
        و اینکه لطفا اگه از نظر شهاب مینویسی بنویس شهاب: چون آدم قاطی میکنه
        موفق باشی عالیه خیلی رمانتیک خوبه

      • شهلا
        3 آذر 1400 | 17:02

        واقعا عالی بود عزیزم زودتر بقیشو بزار ما منتظریم

      • Nadia
        3 دی 1401 | 09:34

        لطفا زودتر بزار

    • Soniya
      5 دی 1399 | 17:33

      منم با شما هم سنم و اینکه دقیقا با نظر شما موافقم 👌👌من یه چهار سالی هست رمان میخونم اما همه رمان های یه نویسنده رو دنبال نمیکنم .اگه میشه چند تا رمان خوب به من معرفی کن که خودتم خوشت اومده و خوندی مرسی♥️

    • Nazi
      6 خرداد 1400 | 16:15

      کی میزاری عزیزم من منتظرم

    • Fatemeh
      25 شهریور 1400 | 20:16

      سلام
      عذر میخوام ادامه رمان پارا گذاری نمیشه؟؟؟؟؟؟؟

    • دلارا
      23 آذر 1400 | 14:41

      ادامه بده

      • مهلا بخششی
        22 بهمن 1400 | 09:47

        سلام…من نویسندم..عزیزان انشالله بعد از سال ۱۴۰۲ مینویسم و کتابش میکنم دوستان الان مشغول کنکور …هستم وقت نمیشه شرمنده عزیزان💙

    • رامین
      7 دی 1401 | 03:16

      یه ایرادهای کوچیکی داره ولی در کل پسندیدم انشالله که ادامه میدین

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.