دوران راهنمایی توی یه مجله ایی نوشته بود:
” گاهی اوقات عطر آدمها ماندگارتر از خودشان میشود”
اونموقع چیزی ازش درک نکردم و با بغلدستیم کلی هم به نویسندهاش خندیدیم.
می گفتیم اگه عطر مارک هم بخری بعد یه روز بوش میره مگه میشه یه آدم عطرش موندگارتر باشه.
یه مدت گذشت
وقتی دوستای دوران مدرسه رو دیگه ندیدم، اما هنوز خاطراتی که باهاشون داشتم توی ذهنم بود.
وقتی اولین عشقم رو که توی تمام ثانیهها باهاش زندگی کرده بودم رو از دست دادم، ولی هنوز
حرفاش
نگاهاش
توی ذهنم مرور میشدو دلیل انجام خیلی کارهام بود.
وقتی روزهای کودکی رو مثل برق و باد گذروندم و به این دوره رسیدم
تازه اون حرف قدیمی رو درک کردم.
فهمیدم حتی اگه آدما برن،
حتی اگه تنها بشی
عطر مهربونیشون
خاطراتشون
و کلی عطر دیگهست که مجبورت میکنه به گذشته برگردی
توی یه شب سرد زمستون
یا یه شب دلانگیز بهاری
یا اصلا
یه روز گرم تابستون وقتی شربت سکنجبین میخوری
عطر آشناش که به گوشت برسه
با تمام وجود خاطراتت رو حس میکنی.
خیلی قشنگ واقعا خوب بود فقط میشه بگید اسم نویسنده این رمان چیه و یا حتی این مقدمه یا بخشی از رمانه به هر حال
چه مقدمه چه رمان قشنگ بود🌷🌷🌷🌷🌷🌷😍🌹
ای وای الان فهمیدم که دلنشوته اس نه رمان ببخشید به هر حال بهترین دلنوشته بود که تو امرم خوندم خیلی قشنگ بود
😂😂😂😂😂😂😂🌹