یکی نون شب نداره اون یکی هر روز روی سفرش، یک نوع غذا داره.
یکی با رویاهاش بزرگ می شه اون یکی اصلا رویایی، نداره.
بابا برای دخترش می خواد عروسک بخره انتخابم میکنه ولی، پولش رو نداره.
یکی با پولش خورشید رو میخره اون یکی حتی توی ذهنشم، خورشید رو نداره.
یکی خونش اونقدر بزرگه که توش گم می شه اما، یکی جا واسی خوابیدن نداره.
بچه ای از مادرش بیزاره اما، هر بچه ای مادر نداره.
بچهای با عروسکش بازی میکنه اما، هر بچهای که عروسک نداره!
پدری درس محبت رو یاد میده اما هر پدری، عفت کلام نداره…
یکی سوار ماشینای گرون می شه اون یکی حتی معنای ماشینم، نمی دونه…
یکی دکتر می ره خونشون اون یکی حتی، پولی برای دوا و درمونش نداره.
بابا میخواد دخترش رو عروس کنه ولی، پولی توی جیباش نداره.
یکی دفتر نقاشیاش پر از خط و نقاشیه اون یکی حتی، مداد برای نوشتن آب و بابا نداره!
یکی از خوشحالی جیغ می زنه اون یکی از پس جیغ زده که، صدایی نداره.
یکی با نگاهش فخر میفروشه اون یکی زیر خط فقر، جون میکنه.
یکی از شوق گریه میکنه اون یکی حتی اشکی توی چشماش، نداره.
یکی که از پس همه کار کرده از بر شده اون یکی دیگه، چیزی جز ناله نداره.
یکی ویلاشون کنار دریاست اون یکی حتی توی خوابشم صدای موج دریا، نداره.
یکی لباسای قشنگ میپوشه اون یکی یدونه لباس نو، نداره.
یکی از لالایی شَبونش میگه اون یکی حتی صدای مادر، نداره.
یکی هزارتا دوست داره اون یکی حتی همدردم، نداره.
یکی میخواد دکتر بشه اما، بابا برای حمایت نداره…